بگذار با تو بمانم
ای ساحره دلها
من، که آواره موسیقی اهوارایی کلامت شده ام
من که در طعم خیس چشمانت رنگ باخته ام
بگذار
تا لحظه ای
- شاید پنهانی
با نجوای نامت اوج بگیرم.
بگذار
تا دوردستها،
در سحر نگاهت سفر کنم.
بی تو، در وسوسه "انسان" هبوط کرده ام
با تو، بگذار
به تنهایی "هو" سجده کنم.
بگذار تا به وسعت جادوی یک یاس
دوستت بدارم،
ای تمامی من!
نظرات شما عزیزان: